اگه سعی نکنی همه کاری بکنی، میتونی هر کاری بکنی
این چیزها به درد نمیخوره.
کدوم چیزها؟ منظورم اراجیف افزایش بازدهی و بهرهوریه. اینکه چطور ساعات روزمون رو افزایش بدیم. کدوم اپ برنامهریزی رو استفاده کنیم. کدوم جملهٔ قصار بامزه رو توی فیسبوک بگذاریم. وقت. تلف. کردنه.
در اصل، مسئله خیلی ساده است. موفقترین آدمها، آدمهایی هستن که در انتخاب اینکه چه کار کنن مهارت دارن، نه اینکه چطوراون کار رو انجام بدن. اگر بیشترِ وقتت رو صرف کارِ درست کنی، باقی مسائل خودبخود حل میشه.
بگذار مسئله رو به سه بخش بشکنم:
۱. به استعدادهات توجه کن
اینکه در یه کاری استعداد داشته باشیم یعنی چی؟ یعنی از وقتی که براش میگذاری، نتیجهٔ بهتر و بیشتری میگیری:
مثلا فرض کن تایگر وودز باشی، ولی در سن ۱۰ سالگی. برای یه بچه به اون سن گلف بازی کردن وقت تلف کردنه، نه؟ ولی از اون بچه، بهترین گلفباز تاریخ در اومد. بیل گیتس هم احتمالا عصرهایی که پای کامپیوتر گذرونده رو تلف نکرده.
البته همهٔ ما در یک جاهایی به تقلا میافتیم – چیزهایی که میشه گفت ضداستعدادهای ما است. برای من ۱۸ ماه زمان برد و چهار بار امتحان دادم تا بالاخره در امتحان رانندگی قبول شدم. هر لحظهٔ تعلیم رانندگی برای من عذابآور بود، ولی باز هم – اگر به اندازهٔ کافی پای چیزی وقت بگذاری، بالاخره به نتیجهای میرسی.
مشکل اینجا است که بیشتر ماها زندگیمون رو مثل اون تعلیم رانندگی میگذرونیم: روی انجام کاری که ازش متنفریم پافشاری میکنیم، فقط برای اینکه انجامش بدیم و تموم بشه. البته از بعضی کارها نمیشه فرار کرد، اما باید بدونیم هر کاری که میکنیم میتونه دوباره با خودش جمع بشه. پس بهتره وقتمون رو پای چیزی بگذاریم که واقعا ارزش داره:
حتی برای یک لحظه تصور نکن که «سخت کار کردن» کافیه. تلاش لزوما چیز خوبی نیست. سخت کار کردن، وقتی که صرف چیزهای اشتباه بشه، فقط تلف کردن عمر آدمه.
۲. اجازه نگیر
«آخه یه لحظه صبر کن! هیچکس واسه دنبال کردن رویام به من پول نمیده!»
خب معلومه. مشکل همینه که دنبال یه راه راحت و آماده برای رسیدن به اون موفقیتی هستی که برای علاقهٔ خاص تو وجود داره. بیشتر وقتها اسمش رو میگذاریم «شغل».
حالا یه نگاه به آدمهای واقعا موفقی که میشناسی بنداز، و به این فکر کن: چند تا از اونها از طریق مصاحبهٔ کاری برای گرفتن یه شغل اقدام کردن؟ یا اینکه کلا این نظام رو دور زدن و خودشون به تنهایی شروع کردن؟
اگر میخوای خواننده بشی، لازم نیست حتما یه شرکت موسیقی بیاد و کشفت کنه. باید مردم کشفت کنن. عشق نویسندگی داری؟ وبلاگ بنویس یا کتابت رو خودت چاپ کن. کارآفرین هستی؟ یه شرکت ساده توی زیرزمینت راه بنداز. اگر توی کاری به اندازهٔ کافی خوب باشی، راهی پیدا میشه که خودت به تنهایی انجامش بدی. اما از کسی انتظار نداشته باش بهت بگه چه کار کنی یا بهت اجازه بده.
یه اخطار: باید به اندازهٔ کافی خوب باشی، و باید سماجت کنی. البته بهترین راه این کار اینه که سرسختانه دنبال استعدادت بری (شمارهٔ ۱ رو ببین.)
در دنیای امروز شغلهای خوب دارن کم میشن، اما هرگز اینقدر شغل عالی در دنیا وجود نداشته.
۳. سپر پیشرفتهات رو روشن کن
به انجام رسوندن یه کار، مثل جون به در بردن از یه حملهٔ شهابسنگه. چون همیشه انواع و اقسام چیزها به سمتت میان که حواست رو پرت کنن. ما بیشتر عمرمون رو صرف بیخاصیتترین مزخرفاتِ ممکن میکنیم، فقط به این خاطر که کسی از ما خواسته.
برای بقا، یه سپر لازم داری. یه سپر نسبتا پیشرفته، در واقع:
جواب پیشفرضت به هر چیزی که ازت وقت میبره باید «نه» باشه. خودکار باید بگی نه. کلکش اینه که به چیز جدیدی که پیش اومده فکر نکنی («بریم فوتبال!»)، به جاش به اولویت فعلیت که داری ازش دفاع میکنی فکر کنی («برم دنبال رویام!»). و اگر مغزت تصور میکنه که از پسِ انجام دادن هر دو تا برمیای، جوری به این فکر شک کن که یه دانشمند به خرافه شک میکنه.
کار سادهای نیست، اما بهتره از همون اول سعی نکنی به سپرت تکیه کنی. صاف و مستقیم، هر حواسپرتی که پیش میاد رو تا جای ممکن نادیده بگیر – دستکم به قدری که بتونی روی کارِ مفیدت تمرکز کنی. هر وقت که میتونی، خودت رو در یه حباب محبوس کن. اگر ایمیلهای رسیده بیجواب بمونن – خب مگه چی میشه. در عوض، کاری که مهمه به انجام میرسه.
برای انجام همهٔ اینها، یه شجاعت یا سادهدلی خاصی لازمه، که احتمالا کمتر کسی در خودش داره. اما جوان بودن کمک میکنه. تشنه بودن کمک میکنه. حتی کمی عجیب بودن کمک میکنه. یکی از بهترین چیزهای جوانی، همین بیتوجهی و بیاطلاعی از قواعد احمقانه است که خیلیها فکر میکنن نباید شکست.
پس بیشتر وقتت رو صرف کارهای اصلی و درست کن. منتظر اجازهٔ کسی نباش. و به جوابِ رد دادن عادت کن.
درسته، سختتر از نوشتن یه جملهٔ قشنگ توی فیسبوکه، اما همینه که جواب میده.
بازنشر شده از فرانش
- ۹۷/۰۷/۲۱